- ا! هفته ی دیگه تولدته؟!
- نخیرم، همین جمعس!
- ا! میخواستم برم یه چی بخرم واست! حالا چی دوس داری بخرم؟
- بگم چی دوس دارم؟
- آره فقط آی پد نباشه!
-
.
ینی تا این حد لو رفته آرزوهام
همه ام که پول ندار شدن واس ما حالا!
راستی: مدیونین اگه فک کنین اینو گفتم که واسم ازونا بخرین
راستی1: آدرسمو نوشتم تو پروفایلم دیگه؟
-چرا اتاقت این ریختیه خو؟!
-عزیز من مسافرم، دو روز بیشتر اینجا نیستم!
-چه مطمئنم هس دو روز دیگه میره خونه شوهر
.
ینی تا این حد جلو دماغشونو میبینن ملت!
منم زهر دارم...
خیلیم بیشتر و کشنده تر ازونی که الان این مار خطرناکه داش!
امروز جریانشو تا کف دستم حس کردم!
.
پ.ن: دارم قطره قطره از چشام تخلیشون میکنم...
راستی: وختی راستیایه خودمیانه بشه پی نوشت!!...
من به شدت! اعلام میدارم که تا کنون در مقابل هیچ یک از بدبختی هایم با وجود نایستاده و از همه ی شان در رفته ام!
این را هم میدانم که روزی خواهد آمد که مجبور شوم بایستم، یک عدد ازان فیل کش هایش(!) را بخورم تا شاید بتوانم بزنم! نترسم! در نرم! بایستم...
و اینگونه است که نصفه شبیهایی که جغد میشویم علاوه بر شبح انسان مکشوفی نیز هستیم!
هم اکنون کشف نموده ایم که "لذتی که در کندن ازین زخمهای خشک شده(!) میباشد در هیچ چیز دیگری نیست!"
به درد سوختنش هم هزار بار می ارزد حتی!!!
ما بریم به ادامه ی کارمون برسیم!!
ینی دو روز طعم خوشبختیو بچشی بعدش دوباره برگردی تو همون تهناییات!!
راستی: خوشبختی ینی مهم بودم!
راستی1: واس منم دعا کنین امشب! شب آرزوها...
خب منم آرزوم اینه که یکی پیدا شه ساعت دوازده و چهارده دقیقه ی بامداد تو جاده ساوه پیادم کنه با هم آسمونو ببینیم!
هی!
یه وختاییم مثه دیشب اونقد ترسو میشم که میترسم لباس جلو بسته بپوشم حتی!!
راستی:
خیلیم ربط داشت!