خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

:-/

 

فرقه فامیل با دوست اینه که اگه انتخابشم نکنی بازم نمیتونی مطمئن باشی که به پروپات نپیچه!! 

شکست عشقی میخوریم!


- ا! هفته ی دیگه تولدته؟!


- نخیرم، همین جمعس!


- ا! میخواستم برم یه چی بخرم واست! حالا چی دوس داری بخرم؟


 بگم چی دوس دارم؟


- آره فقط آی پد نباشه!


-


.

ینی تا این حد لو رفته آرزوهام


همه ام که پول ندار شدن واس ما حالا!


راستی: مدیونین اگه فک کنین اینو گفتم که واسم ازونا بخرین


راستی1: آدرسمو نوشتم تو پروفایلم دیگه؟

از اصول2!


وختی انقد مظلومانه(!) در مقابل چرت و پرتات سرمو تکون میدم لطفا بفهم که دارم میگم خفه شو!

فامیله داریم؟


-چرا اتاقت این ریختیه خو؟!


-عزیز من مسافرم، دو روز بیشتر اینجا نیستم!


-چه مطمئنم هس دو روز دیگه میره خونه شوهر


.

ینی تا این حد جلو دماغشونو میبینن ملت!


منم ازینا!



خیلی ایده ی جالبی بود! دوس داشتم!

واجب شد برم ماژیک بخرم فردا!

   ادامه مطلب ...

جغدانه!


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

              چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

!!

...

کشفیانه!



"اونقدام مهم نیستی که بخوام ازت فرار کنم!"


و تو چه میدانی لذت بیان این جمله از تهه قلبت را!



نفرررت!!



منم زهر دارم...
خیلیم بیشتر و کشنده تر ازونی که الان این مار خطرناکه داش!
امروز جریانشو تا کف دستم حس کردم!

.


پ.ن: دارم قطره قطره از چشام تخلیشون میکنم...



راستی: وختی راستیایه خودمیانه بشه پی نوشت!!...

خوده خودم


من به شدت! اعلام میدارم که تا کنون در مقابل هیچ یک از بدبختی هایم با وجود نایستاده و از همه ی شان در رفته ام!

این را هم میدانم که روزی خواهد آمد که مجبور شوم بایستم، یک عدد ازان فیل کش هایش(!) را بخورم تا شاید بتوانم بزنم! نترسم! در نرم! بایستم...


من بازم قابلمه ی داغ!!:دی


و  اینگونه است که نصفه شبیهایی که جغد میشویم علاوه بر شبح انسان مکشوفی نیز هستیم!


هم اکنون کشف نموده ایم که "لذتی که در کندن ازین زخمهای خشک شده(!) میباشد در هیچ چیز دیگری نیست!"


به درد سوختنش هم هزار بار می ارزد حتی!!!


ما بریم به ادامه ی کارمون برسیم!!

من خوبم!!:دی


ینی دو روز طعم خوشبختیو بچشی بعدش دوباره برگردی تو همون تهناییات!!


راستی: خوشبختی ینی مهم بودم!


راستی1: واس منم دعا کنین امشب! شب آرزوها...

مهدوف!!:دی



خب منم آرزوم اینه که یکی پیدا شه ساعت دوازده و چهارده دقیقه ی بامداد تو جاده ساوه پیادم کنه با هم آسمونو ببینیم!


هی!

منه ترسو!!



یه وختاییم مثه دیشب اونقد ترسو میشم که میترسم لباس جلو بسته بپوشم حتی!!


راستی:

خیلیم ربط داشت!