خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

نکتشو گرفتی بزن لبخندو:دی



فک کنم اعضای کلاسم (حتا) دیگه درک کرده باشن یه چیزیم میشه! هیچی نمیگن حتا اگه تمام مدتم با یه لبخنده مسخره زل بزنم به کتاب!


خب نیگا لبخند نداره جدا؟!


نظرات 8 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ب.ظ


لیلیا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ب.ظ http://yeksabadsib.blogfa.com

نکتش به خوده خودت مریوط می باشد

تازه سه تا سیبم داشت تو متنش...


شما واسه همون سه تا سیبشم بخندی ما قبول داریم!

محمدرضا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

چرا هیچی نمیگن:روشون نمیشه بندگان خدا.میترسن بهشون صفر بدی وگرنه دیالوگ ذهن چن تاشون به این ترتیب می باشد.
شاگرد اولی به دومی میگه:باز چی شده .این تو رویاش داره شوکولات میخوره.احتمالا هرچی بیشتر میره جلو مزشو بیشتر احساس میکنه لذا داره با لبخند شوکولشو میخوره.
شاگرد دومی به سومی:باز چی شده.حتما دوباره یاد خود خودش افتاده و داره به خود خودش میخنده.از بس خنده داره .
شاگرد سومی به چهارمی:این باز دوباره جو گرفتشا.بابا یه دونه شوکولات که این حرفا رو نداشت.من اگه میدونستم این قدر خوشحال میشه روز معلم براش یه کارتن شوکول می آوردم .هم همیشه لبخند میزد.هم شبا دیگه تو کوچه نمیخوابید.به شغل شریف کارتن خوابی ادامه می داد.
شاگرد چهارمی به پنجمی هیچی نگفت چون رفته بو.د دست به آب.گلاب به روتون البته.
.
ششمی هم که غایبه بنده خدا.آخه دیروز به خاطر اینکه یه لغت رو بلد نبوده اسپل کنه با یک فقره جیغ بنفش از طرف تیچر محترمه مواجه شده ،لذا به مدت یک ماه از میادین کلاس دور خواهد بود.بلکه بره گوششو دوباره ترمیم کنه.اگر بشه البته
.آخه تیچر محترمه هم اینقدر خشن.
شاگرد هفتم هم که مثل تیچر محترمه شون عادت داره خودش با خودش بحرفه میگه:
این خانم معلم ما احتمالا دچار توهم شده.نیست هنوز خوب نشده.داره فکر میکنه خوب شده لذا داره به خودش تبریک میگه ولی زرشکی خیال باطل.
بقیه شاگردا هم که دارن شیطونی می کنن وخوشحالن که خانم معلمشون امروز هم مثل همیشه تعطیله
این حروف کتاب زبان اگر میدونستند که اینقدر موجب انبساط خاطر شما میشن که دیگه قالب تهی میکردن.خوبه فقط دارن لبخند میزنن فقط.
راستی عیدتونم مبارک...

ها ها! دیالوگاتون به گل نشست چون ما اصا تیچر نبودیم اون موقه

فقط لبخند نیس! نیگا چشمکم میزنن حتا
یکیشونم خودشو مثه دزدای دریایی کرده!

عیده شمام!:)

لیلیا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ

یه سوال ذهنمو مشغول کرده!

اگه دسمال های طرح شوکولتو بخوری اونوقت تکلیف آب بینی خوده خودت چی میشه آیا؟!

مقنعه ی بغل دستیش واسه چیه پس؟!

لیلیا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ب.ظ

ما که جامونو همون اول عوض کردیم..هه!

بنده خدا بغل دستی جدیدت..

تازشم مامانت نگفته آیا که این کار خوبی نیست حتا!

محمدرضا دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

به هرحال من شرح حال بچه های کلاس خود خودتو گفتم.
به من چه تازه دوتاشونم انگار خوابن یا باهات قهرن.

ببله!
نه اونا اومدم عکس بگیرم ناز کردن!

فریناز دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ب.ظ

waaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaawwww

:دیــــــ

فاطمه سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ق.ظ

مگه لایک فیس بوکه؟:دی


ما که لبخدمونو زدیم...حتی لایک هم زدیم...

اگه لایک بود که میگفتیم لایک!

خوب کاری کردین!
شصتت طلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد