خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

منه بیمار!!


به نظرتون تو این شرایطه سخت و بحرانی خودم با زبونه خوش برم یا تا 5 دیقه دیگه منتظر بمونم از خونه بندازنم بیرون؟!


اینجا اسمایلیه سیاه و کبود شدن از شدت سرفه نداره آیا؟!

شبیه اون آقاهه که تو عروسه مرده انقد سرفه کرد مرد رف اون دنیا بعد همه گفتن تازه واررررد!


خب بیرون سرده، منم که کالسکه ام ندارم حتا!


تازه یه گربه سیاهه ام هس همش کیشیک میده جلو در، شبام خیلی ترسناکه!


باز زده به مخم فک کنم!


نظرات 22 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ

انقد شدید شده سرفه هات؟

میگم حتما ازین به دون ها بخور...نخوری زنگ میزنم به مامانت میگما...

تازه امروزم مامانت بهم اس داد...دلت بسوزه

بی شوخی ولی مراقب خودت باش...نزار یشتر ازین اذیتت کنه...باشه؟

فقط نصفه شبا میاد، مثه خوده خودم لجبازو حرص دراره!

چشم:)

فاطمه پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ

بی خواب شدم...

اصا اگه بچه ی بدی باشی به باباتم میگما...شماره باباتم دارم حتا

جدی میگما...
تازه خونتونم میزنگم...

اصا به همه فک و فامیلتون میزنگم...ماشاالله شماره همرم دارم من...

منم مگه خوابم میبرد!


بله خالرم که داری!!
بچه ی خوبیم

محمدرضا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
مگه خوب شده بودی که دوباره مریض شدی؟
میگم چرا چن روزه وبلاگت داره یه نفسی میکشه.دل ما ودوستان هم که اصا برای چرندیاتت تنگ نشده حتا.
تازشم امیدوارم زود زود خوب بشی وگرنه مجبوریم بیاییم خونتون همه کمپوت هایی که برات خریدن بخوریم.
تازه یواشکی دوتا آمپول شوکول هم از زیر بالشت کش میریم میبریم خونه.
تاتوباشی مریض نباشی .خجالت نمیکشی مواظب خودت نیستی.دهه....
چندروزم سر کلاس غیبت کردی.
مشقاتم که ننوشتی.
آب بینیتم که داره میاد هی.
انگشتتم که هنوز توچشته.
سرفه هاتم که دیگه اصا یه وعضی
مگه دکتر نگفت شلغم و پرتقال زیاد بخور.
چرا نمیخوری؟
اخه کسی بعد از حموم میره رو پشت بوم تا خشک بشه که تو این کارو کردی؟مگه رختی؟
خوب همین کارا رو کردی که سرما اینا خوردی.
هیچی دیگه نبود بخوری؟
به هر حال امیدوارم هر چه زودتر خوب بشی.

سلام
(این واسه طوله نظره بود! حالا میریم که داشته باشیم محتویاتو!)

نیس خوب شدم، دیگه سرد بود لباس اینا نمیپوشیدم میگفتم تازه خوب شدم دیگه نمیگیرم البته این یه راز بود!

من فقط کمپوته شوکولات قبول میکنما! این همه راه الکی نیاین بمونین پشت در
آمپولامو همون دمه در میدم ببرین ولی!

شلغـــــم! دوس داشتم! تازه کشف کردم!
شیرینه تازه

تو اینارو از کجا میدونیییی؟!

ماشالا تو غر زدن دسته مارو از پشت بسته!

تنکس!

تنفس!

لیلیا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام..

چی آمپول شوکول..یاخدا

آخ آخ خوده خودم خدایی محمدرضا... خعلی قشنگ توصیف کرده حال و روزتو .
اصن کلی شاد شدیم..

آقا اجازه! میشه جای منو عوض کنین..من پیش خوده خودم نمیشینم...با این وضع آب بینیشو و سرفه و..(من از اولش بچه تمیزی بودم خب..)

راستی اسمایلیه چیه عایا!؟

چقد خوشم میاد به مخت میزنه..! اونوقت همه چی رو بهم ربط میدی ..

اما خودت با زبون خوش بری فک کنم بیتره...

منه بیمار...توئه بیمار...اصن چه وضیه..

اما دوست من خوده خودم..امید دارم که زود خوب میشی..حتا!

سلام!

اره خودمم به این خوبی دقت نکرده بودم!!

خیلیم دلت بخواد پیش من بشینی بگیری سه روز نیای مدرسه!
آینده نگر باش دختر! فشه ها فک کنم!

تازه دفترمو ندیدی پس

آره! روزا خوبیییم

لیلیا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ

راستی قصه خوده خودم قصه اون بنده خداست که از حموم میاد بیرون خودشو با برق خشک میکنه!

اینا برق نداشتن دیگه مجبور شده بره اون بالا بشینه..

-------------------------------------------------------
من برات دستمال هایی با عکس شوکول تهیه کردم میارم برات حتا!... فقط تو صورت من سرفه نکن!

برق؟!
آره دیگه! مثه اون گنجیشکه ی خونمون!

ااااا
تو چقد خوبـــــی
چشم

محمدرضا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
این واسه سلام بدون علامت تعجب بود.
به نظر من همه شما همه همینطورید.لباس و سرم و بیرون و اینا وسرما خوردن و کمپوت و رختخواب و استراحت و...
هر وقت آمپول شوکول دیدی کمپوت شوکول هم خواهی دید.
چه بذل و بخششی هم میکنه.میخوایم نخوایم بهمون بدی امپولاتو.
یه تعارف هم نمیزنه .وااالااااا

ااااا
سلام!!!!

شما همه؟!
خوش به حاله شما اونوخ!
نذار بگم خوبیا!!

وای!
همینیه که هس!

محمدرضا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:23 ب.ظ

راستی شلغم خیلی خوبه.مام دوست میداریم حتا.
چهارتا شلغم را با چاقوبه شانزده قسمت نقسیم کرده پس از از پاچیدن با( پاشیدن یا پاشیده شدن اشتباه نشود)نمک بر روی ان با چنگال میل می نمایید.اصلا هم چرک بازی در نمی یاریدا

اوووو
ما یکیشو برمیداریم مثه سیب گاز میزنیم!
تازه گازای گنده گنده که له نشه!
چنگاااال؟!

لیلیا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ

آینده نگر.....نچ خیلی هم خوبه..فک می کنیم.

شلغمو تازه کشف کردی! مگه تو کجا زندگی میکنی آیا؟!

خوده خودم..خودمونیم ولی من بعد یک دوره زندگی در خوابگاه به این نتیجه رسیده ام که پسر ها خیلی تمیز تر از دختر ها می باشند حتا!
این یه رازه...حتا!
نیگا..محمدرضا...هم خیلی تمیزه ...(راستکی)
منم گاز زدن رو دوست میدارم..

من خوب....! فک کنم هیچ رابطه ای با هم نداریم..

شبیه فش بود ولیا
تو یه داهاته بی شلغم

اگه به این میگن تمیزی، میخوام نباشم صد سال

ینی میخوای بزنی زیر دسمال شوکولاتیه من؟!
نامرد! تو با احساساته پاکو پلیده من بازی کردی!

فریناز پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

همه م از دم بیماریما

ما انداختیمشون بیرون ولی
زورمون نرسید برگشتن بهمون گفتن پیره مرد!

هه
اینام که بیمارن

بالاییا رو می گم
از دم!

این روزها همه بیمارند!

بضیا بیمار نیستن، تعطیلن!

فریناز پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

و شلغم!

موجود سفیدی که هیچ وقت نتونست به حلق ما نفوذ کنه!



خوب می شی
یعنی خوبت می کنه

عه!
نگا به ظاهرش نکن! خوشمزستاااا

:)

فاطمه پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

آخی شلغم...

اتفاقا امروز مامانم پخته بود ولی نمی دونم چرا یه دونشو خوردم یه جوری شدم...قبلا دوس داشتما با نمک...تازه از این سوسول بازیام خوشم نمیاد...با دست بیشتر حال میده خوردنش...

ولی امروز خوردم یه جوری شدم...فک کنم شلغمه دوس نداش من بخورمش

اما یه دونه دیگه خوردم انقدی شیرین بود گفتم اصا تو خوبی!!!!

پس فک کنم این دفرو من باید یه صحبتی با مادرتون داشته باشم!

شلغمه غلط کرد!
چه بهونه ای!

فاطمه پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:28 ب.ظ

و روزی شلغم به حلق شما نفوذ خواهد کرد فریناز خانوم سوسول



نادانه دیگه، باید توجیهش کرد!

لیلیا جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:01 ب.ظ

چی به من میگی نامرد!...بی ادب!

نخیرم ما دسمال با طرح شوکول آوردیم برات اما فک کنم تو بخوریشون بس که شوکول موکول دوست داری

احساسات پاک... یاد برادر کوچولویمان افتادیم باز...

احساسات پلید رو...ولی یاد خوده خودت میوفتما اصن.
بعضیا که بیمارن و تعطیلن ..آهان فهمیدم.. فریناز و خوده خودتو رو میگی....

تازشم خیلی هم دلت بخواد...!



چی به من میگی بی ادب!...نامرد!


دیگه اونش به خوده خودم مربوطه که با دسمالم چیکار میکنم!

آخی! بازم ببوسش!!

منو نبوس ولی، سرما میخوری

اصا منظوره ما آدمای اینجا نبوده بوده که!

محمدرضا جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

خواهر کوچیکه من هم خیلی خودشو نمیپوشونه سرما میخوره.خصوصا تو این فصل سال.منظورم از همه تون این بود.
بنده هم موافقم.شوما که بیماری.تعطیلو هم که ظاهرا با فریناز بودی.
آهای کله پز با شوما بوده...
منم که خوابم....

چه همه ی کوچیکی بوده پس!
تعطیل حرف بدیه؟!

خواب که بدتره تازشم

فریناز شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ

میگم چرا گوشم ز می زنه ها
نگو اینجا این تعطیلان پشت سره مبارکم حرف زدن

بعله:دیـــ

چرا به خودت گرفتی حالا شما؟!
اصا تعطیل خیلیم خوبه، خوش میگذره

فریناز شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ

شلغم اسمشم زشته خو
آدم یاده شغال میوفته

دیگه می ترسم حتی بنفوذمش اینه که رعایت ایمنی را رعایت می کنیم

خب اسمو که آدم خودش انتخاب نمیکنه، مامان باباش انتخاب میکنن!
نگو دلش میشکنه خب


فریناز شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

؛)

:)

محمدرضا شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

شلغم :شغال
هویج:لوکزامبورک
لبو:قنبید
هدیه دادن:صدات نمیاد
هدیه گرفتن :چرا ویلا ندادین.یا چرا اینقده کمس(بالهجه)
پرتغال:کره مریخ
سیب زمینی:بورکینافاوسو
بادمجان:قسطنطنیه
البته لغاتی دیگه ای هم هست که فریناز وقتی میشنوه یاد اونامیفته که کارشناسان از فرط تعجب دیگه تو لغت نامه نیاوردن.
آخه کدوم انسان شریفی با شلغم یاد شغال میفته...


لیلیا شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

وا...از دست این فریناز...
همشهری...
انسان های شریف با شلغم یاد شغال نمیفتن..
اما انسان های تعطیل با شلغم یاد شغال میفتن حتا!

اصن فریناز...یه عالمه زبون و اینا..

چقد با مزه بود این لغات...
فک کن..بادمجان با قسطنطنیه...

اصن سلام خوده خودم

سلام لیلیا
فک کنم این قسمتشو با من بودی!!

لیلیا شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ب.ظ

بیتره یه سر به ما بزنی

خوده خودت در حال شوکول خوردنی حتا..

اومدیـــــم

محمدرضا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام. خوب نشدی آیا هنو؟

سلام!
فک کنم چرا!

لیلیا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ب.ظ

از دست تو خوده خودت...برو با دسمالای طرح شوکولت خوش باش حتا!

هستـــــم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد