خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

هی!

کاش برمیگشتم به اون روزی که نشسته بودم پای اخبار و بعد از کلی خندیدن(خدای من! خندیدن!) به لغته مسخره و جدیدی که شنیدم (فک میکردم لغته نوعی سوتی بود!) گفتم:

مامااااان! پوزش ینی چی؟!

.

احتمالا یه روزم میخوام برگردم به روزی که اینو نوشتم!

آدمم شد موجود؟!

نظرات 12 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ

فاطمه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

فقط می تونم مثه خودت بگم هی...

آدمم شد موجود؟
در جواب: پ ن پ شد حیوان!!!

البته بعیدم نیستا!!!

خب بگو دیگه!!

بیچاره حیوون!
اتفاقا همین امروز داشتم به مینا میگفتم بیچاره حیوونا که گیر ما آدما افتادن! بعد از مشاهده ی یه گله گوسفنده بی زبون!

فاطمه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ

راستی:
ما اگه بمون نمیشه گف آدم چی میشه بمون گف؟

الان این سوال ذهنمو مشغول کرده ها...

موجوده زنده!
دقیقنم نمیدونم موجوده زنده به چی میگم!

مرتضی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ http://kooris-6.blogsky.com/

ادمیت چه مزه ای داره!

چه مزه ای؟!

هی!!

فاطمه جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

امان از دنیای ما که فقط بهمون تنهایی میده...

کاش همیشه دغدغه هامون مثه وقتایی بود که عین دوتا بچه با هم حرف می زنیم...
همون جوری رها و ساده...
حیف که بچگیمون با رویای بزرگ شدن میگذره...رویایی ک وقتی بش میرسی میفهمی قشنگ نیست...

آدما هر چی بزرگتر میشن اون درده بیشتر میشه...

ای بابا ...
من باز آخر شب شده و زد به سرم...
زمستونم که هست...هوام که سرد و اندکی برفی...
دیگه چه شود...
می دونید که...

من برم تا این جا رو تبدیل به مراسم روضه نکردم

ارادت داریما



قبلنا بهت میگفتم حرف ندارم!
اما الان حس میکنم وقتی حرف میزنی اونقد پرم که نمیتونم چیزی بگم...

ببین کی بهت گفتما!!!

عمو علی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ

پوزش
نمی دونم چی بگم!

اشکال نداره
عوضش میتونی دیگه نگی به سارا بگم خوش به حالت!!!!!

دخترک شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام
اون کامنت به معنی دعوت نامه بود
الان دم درم
بیام تو یا اجازه نیست!!!!!

سلام
دقیقا!
خوشم میاد تا همون دمه در بیشتر نیومدی! آفرین!!
اجازه هس ولی
تازه اختیارم دارین

دخترک شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ب.ظ http://jameminaiyemay.blogsky.com

خب پس اومدم تو
چایی هم دارین؟

نه آخه من که چایی خور نیستم!
بذا برم ببینم چیا پیدا میکنم...

فرود شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ب.ظ http://yekaniy.blogsky.com

فریناز یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

میگما من موندم تو بچه بودی چطوری میدونستی پوز ش یعنی چی ولی نمیدونستی پوزش یعنی چی

به تو میگن یه آدم موجودا

من بچه بودم خیلی باهوش بودم یهو اینجوری شدم!!
این لغته هم در رفته بوده!

خب چیه مگه؟

مدادرنگی یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ http://manui.blogsky.com/

خدایی یه کم توضیح میدی؟؟؟!!!

خدایی توضیح میخواد؟!

بفرما:


-کاش به خوابهای دوران کودکیمان بازگردیم-

مدادرنگی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ب.ظ http://manui.blogsky.com/

من که همش هرچی پرچی میدیدم=))
نموخوام برگردم
:))

آخی!
حالا نیس ماکه خواستیم برگشتیم؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد