خدایا آخه چرا انقد این جبارو قشنگ آفریدی؟!
.
همین میشه آدم بی جمبه بازی درمیاره سرما میخوره دیگه!!
اصا به من چه!
کاش برمیگشتم به اون روزی که نشسته بودم پای اخبار و بعد از کلی خندیدن(خدای من! خندیدن!) به لغته مسخره و جدیدی که شنیدم (فک میکردم لغته نوعی سوتی بود!) گفتم:
مامااااان! پوزش ینی چی؟!
.
احتمالا یه روزم میخوام برگردم به روزی که اینو نوشتم!
آدمم شد موجود؟!
حالا عقل که ندارن! ولی همون یه ذره احساسشونم به چششونه!
مگه نه؟!!
*
راستی آخره پاییز که میگن همینجاس؟!
من که جوجه ندارم آخه
من که خیلی وخته جز همین یه دره بزرگ دره دیگه ای جلو چشام نیس!...
گرچه تا دلت بخواد داره دیوار خراب میشه رو سرم...
1..
2...
3....
4.....
: چه اتاقه خسته کننده ای...
.
راستی
این روزا به اندازه ی همه ی روزایی که آروم بودم، نا آرومم...
قشنگه،
ولی طولانی
واسه دل خودم گذاشتمش اینجا
واسه دل خودش...
دوس داشتین بخونین شمام!
ادامه مطلب ...به نام خدا
.
حالا شاید در ک میکنم اونی رو که اون روز میخواس بره وخ بگیره از مشاوره، نه واسه اینکه مشکلشو حل کنه، فقط واسه اینکه یه گوش پیدا کنه که 45 دیقه ی کامل واسش بگه...
از زندگیش...
درداش...
خرکیفیای بی دلیلش...
حتی با اینکه مطمئنه یه همچون آدمه پر ادعاییم نمیتونه به دادش برسه...
.
درک میکنم...
این روزا
فقط درک میکنم...
...
تازه میفهمم این که میگن اگه صبر کنی خدا خیلی دوست داره الکی نیس...
تازه میفهمم حتی صبر کردن، حتی دس رو دس گذاشتن، حتی هیچ کار نکردنم چققدر سخته...
چقدر سخته که هیچی از "همه چی" ندونی و بهت بگن صبر کن...
خیلی سخته...
کمکم کن کم نیارم...
مثه همیشه آرومم کن آروم جونم...
.
راستی: چرا جمعه ها اینجوریه واقعا؟!
نمیدانیم صدایمان نکره است یا اشعار به شدت زیبایمان که خواهره گرام را به گفتن سخنان تلخ(!) وا میدارد!:
بلا به دور آجی و یک شعره جدید!
.