خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

اوضا خطرناک نمیشود!



-بیییییق!(حالا یا زییییینگ!)(چه فرقی داره؟! شما زنگه در تلفظ(!) کن!)


خوده خوابم!:
بله؟!
(به شدت کنترل کردیم که ها نگوییم!)

یارو:
سلام!
یه چیزی!
(صدای قورت دادن آب دهان!)(یا شاید صدای فکر کردن!)
یه کمک میخواستم!

خوده عصبانیم:
هیشکی خونه نیس- ببخشید!

-تق!(صدای شکسته شدنه اون گوشیه(!) شاید!)

(+ صدای کسی که باقی حرفش را نصفه میشنوی!)



-مردم چه توقعا دارن!(صدای چیزی در درونمان!)


نکته ی کنکوری:

وبه این ترتیب بود که خوابمان پرید و با خود تفکرات نمودیم که:

حالا مثلا اگه یارو دزد بود چی؟!







:()()


خدای من!
چه شباهتی!
انگاری همتون عینه همین!!

خودتی!

 

تنها مشکل بزرگه من اینه که هیچ جوره با اون حیوانه خیلی زحمت کش کنار نمیام! 

وگه نه خیلیا پستشو بهم پیشنهاد دادنا... 

نمونش همین الان! 

نمیشم آقا 

مگه زوره؟ 

 

:)

 

چو تخته پاره بر موج  

رها 

     رها 

          رها     من... 

.....

اینجوریکیش

 

 

گفتم شاید این دوتا رو باهم بزاریم خوشگل شه 

امتحانی بود 

 

باحاله ها 

نیگا 

آخی 

خوشمان آمد

کیفمان نابینا شد!!!!!

 

ربیعم مبارک:دی

من چی بگم آخه؟!!

 

میگه مراقبه خودت باش! 

 

انگار دیگه حال نداره مواظبم باشه! 

 

یا حتی پیشم... 

 

 

راستی اگه عملیم داشتیم که میشد دلو برداشت 

برمیداشتین؟!

عصبانیت خوده خودمیانه

 

جونم...؟ 

جونم؟ 

جون؟
جان؟ 

بله؟ 

ها؟ 

 (     ) ---> این سکوته فقط!

... 

فیلم ایرانی!

 

خوده خودم: cd بود یا DVD؟! 

اون: dvd! 

خوده خودم: چه خوب! خوابمون برد نمیخواد وسطش سیدیشو عوض کنیم!! 

 . 

پ.ن: 

دانشجویان عزیز! به لحظات ملکوتی "غلط کردم! از ترم بعد میخونم" نزدیک میشویم!!

واللا!

 

اینا چرا اینجوری شدن؟! 

واقعا کسی که گفته خوابم یجور مرگه اینارو دیده فک کنم! 

نه منو که با صدای سوسکم(!) از خواب میپرم!
 

خب میترسونن آدمو ! 

 

صب بعد از اینکه از بیدار شدن یکیشون نا امید شدم و یخده ام ترسیدم که نکنه مرده باشه! رفتم سراغه دومی! 

اون موقه بود که از ترس انگشتمو زدم به صندلی ای که کنارم بود! 

گفتم نکنه ما روح شدیم احیانا که هیشکی نمیشنفتمون! 

گرچه بعدش کلی به خودم خندیدم ولی اون موقه کاملا جدی بودم!   

.

راستی:

کسیم حق نداره بخنده چون الانم کاملا جدیم!

رویای کابوس!

شدم گرفتاره خوابایی که بیدار شدن ازشون اشک آدمو درمیاره!

.

خدایا من باهمون کابوسای خودم کلی کیف میکنم

همونایی که از اول تا آخرش انقد فرار میکنم که صب خسته تر از شب از خواب بیدار میشم!

دیگه خوابه خوب نمیخوام!

باشه خدام؟

بی حسی!

اصا این بچه بااازیا چیه؟!

ولی من میگم "حتی شکست عشقیم(!!!) همون یکی دوبار اولش درد داره!.."

حسه دیگه!

.

اگر درد داری 

تحمل کن...

روی هم که تلنبار بشود

دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست

کم کم خودش بی حس میشود...


فرزند صالح گلی است!!...

یادمه دوم ابتداییم یکی از مشغله های ذهنیم(!) تو راهه برگشت به خونه این بود که "این بچه ی آقا صالح کیه که انقدم معروف شده؟!"     تازه کلیم بهش غبطه میخوردم!

آخه تازه یاد گرفته بودم درو دیوارارو بخونم!...

زندگی ینی همین!

وختی تنها بازمانده ام بدونه اینکه بدونی واست کلی نقشه داشته باشه...

هی!