انقده کللی از اتفاقای زندگانیم یهو با هم مصادف شد آدم نمیدونه از چی بگه!!
دیشب وختی دیدم ماشین تو یه بیابونه خیلی خلوت اونم نصفه شب وایساده و داره بارونم میاد حتا، فهمیدم به کللی از آرزوهام رسبدم تا حالا... آرزوهایی که از جنس خوده خودمن! از جنس شوکولاته تلخ سه نصفه شب!
شکر...
+آرزوهامو یادم نمیره...