شمام حس کردین جدیدنا چقد کمرنگ شدم؟! خودم که دارم نمیبینم دیگه خودمو! فک کنم دیگه وختش باشه! . . .
بعضیا انقد شوق تو صداشونه که حست میگه باید همراهیشون کنی!
راه طولانیه
خدایا کمکم کن...
goosh mikardam ke shayadd mokham ye chizayiro bala biare!
vali engar bazi khatereha ba ye seri ahanga raghseshoon migire faghat!...
فک کنم اعضای کلاسم (حتا) دیگه درک کرده باشن یه چیزیم میشه! هیچی نمیگن حتا اگه تمام مدتم با یه لبخنده مسخره زل بزنم به کتاب!
خب نیگا لبخند نداره جدا؟!
به نظرتون تو این شرایطه سخت و بحرانی خودم با زبونه خوش برم یا تا 5 دیقه دیگه منتظر بمونم از خونه بندازنم بیرون؟!
اینجا اسمایلیه سیاه و کبود شدن از شدت سرفه نداره آیا؟!
شبیه اون آقاهه که تو عروسه مرده انقد سرفه کرد مرد رف اون دنیا بعد همه گفتن تازه واررررد!
خب بیرون سرده، منم که کالسکه ام ندارم حتا!
تازه یه گربه سیاهه ام هس همش کیشیک میده جلو در، شبام خیلی ترسناکه!
باز زده به مخم فک کنم!
من نمیدونم این عادت ته دیگ درست کردن از همه چی کی میخواد از سر ما بیفته!
خو سوخ غذائه لامصب!