خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

این منم!




نمیفهمم اگه یکی بهم بگه شبیه باباشم دقیقا فش محسوب میشه یا نه، اونم قطعا نفهمیده من احتمالا ناراحت نشدمو دارم به این موضو فک میکنم!


فک کنم مهم ترین مسئله ی این روزام لبخندی شده که باید زده بشه و از همین یه جهت (فقط همین یکی) چقد خدارو شکر میکنم که یه دنیای مجازیو کلی ازین شکلکای ذوق وجود داره! حس میکنم مخمم شکله اونا شده، شاید واسه همینه که دور و بریام کلی باید نگام کنن تا بتونن هضم کنن رفتارامو! شاید همه چی اون چیزی نباشه که بقیه میبینن! من همیشه یه چیزه دیگه خواستم!...


خیلی زیادتر از اونی که خودمم بدونم حسرته ننوشتنو خوردم! همیشه! حتی حالام که همینجوری الکی دارم تایپ میکنم یه گوشه از ذهنه شولوغتر از دوروبرم همینه! شاید بخوام بنویسم! بی نقطه، بی فکر! و بدونه شکلکای مسخره ای که دارن خوده واقعیمو گم میکنن!


راستی من خوبم! مثه خیلی وختا...

نظرات 10 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:31 ب.ظ

:دی

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ

چشام گرد شد ی آپ نوشتی این همه طولانی
تو این چن سالی که میشناسمت اولین بار بود...

فک کنم حرفاتو فهمیدم ولی...
شاید چون این رفتارایی که ازش نوشتیو خوب میشناسم وقتی تو داشته باشیشون...چون دیدمشون...

دعا کن آخرین بارم نباشه!

راس میگی! شاید تو از همه بیشتر منو دیده باشی!
:*

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:48 ب.ظ

راستی تو خیلی خوب مینویسیا با این حال که اولین بار بود و مثه حالا حرفات بوی غم و غصه اینا میداد...

ایشالله ک آخرین بار نیست...نوشتن آدمو سبک میکنه...

من واسه یه بارم که شده آپتو خوب فهمیدما...
دعا کن اینم آخریش نباشه

قرار نبوده خوب بنویسم!
قراره فقط از همه چی بنویسم!
البته میدونی که اولین بارم نبوده ها! دفترامم که دسته خودته!

آخریش نیس!
در ادامه میریم که داشته باشیم چرتو پرتای خوده خودمیانرو!:دی

فاطمه پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:19 ب.ظ

منظور من وبلاگت بود

آره...اتفاقا امروز که اتاقمو جم میکردم دیدم دفتراتو...ی سری شم خوندم باز...

اصا حال کن من با گوشی ام...نت میام...کارای خونه رو هم میکنم...خرده فرمایشات بابای گرام رو هم انجام میدم...

من یه همچین فاطمه ای هستم...

اصا اچ تی سی جونمو دوس دارم...مثه ای سوز جونم...

بله!
حالا گیر نمیدم بهت! برو حالشو ببر!:دی

خوب کاری میکنی! منم کللی دختره خوبی بودم امشب:)

منم دوسش دارم! آخه بازی داره:دی

فریناز پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چه باحال!
آخه منم تو رو با یه سری شکلکای خاص اینجا تصور کرده بودم
همیشه هم می گم چطوری می تونی مینیمال بنویسی! من که نمی تونم خدایی

آپ طولانی دوس دارم
پس پیش به سوی نوشتن هایی که میان و نمی ذاری! حتی با نقطه
فکرش زیاد مهم نیست
من اگه می خواستم فکر کنم خودمم باید حذف می کردم!
باور کن فاطمه...

به به! پس چه گندی زده بشه به تصوراتت:دی

میان و نمیذاریو خوب اومدی! طفلیا!

باور دارم!

فریناز پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:37 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

مرسی از اعتمادت:)

مرسی ازینکه وقت میذاری:)

لیلیا پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام.

...

خوبه...

ما که از مداد و خودکار و دفتر و کتاب قهریم..اصن! یعنی فعلا..تا کی ...خدا میدونه.
امیدوارم خوده خودت..همیشه خوب باشه و سبک.

شب و روزت بی غم..

سلام!

عه! گنا دارن که! بچه های خوبینا!

منم از همونا واسه تو:)

محمدرضا شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلامراضی نبودی انگار کی نوشته بودما.همش پرید. مام که پر رو دوباره مینویسیم.
اول اینکه دلت فش مودبانه میخواد انگار
بعدش اینکه من نمیدونم دقیقا منظورت چیه .ولی من میگم اگر مخت(البته تو داشتنش شک دارما)خیلی ژر میشه تقصیر خودته.
یه سری از ذهنیاتتو باید بنویسی.یه سری رو باید بگی.یه سری رو باید روش فکر کنی و نگهشون داری البته اگر به دردت می خورن. ویه سری رو هم باید بندازی دور.اصل کاری ها رو هم که باید نگه داری.اینطوری جاشون بازتر میشه و بیشتر ابراز وجود میکنن.
راستی ببخشید که گفته بودی نخونید ولی خوندم.
ذات ما آدما اینه که نسبت به اون چیزی که منعمون میکنن حریص تر میشیم مثل جریان حضرت آدم (ع)
به هرحال امیدوارم که همیشه بنویسی و بگی وبخندی .البته گاهی اوقات نیشتو ببندی

سلام!
هاها
فش که دوس دارم!
میدونم! ولی فک کنم همرو باید بریزم دور من!
واسه همین نوشتمشون!

کللا دارم به این نتیجه میرسم رمزرم که همه دارن، چه کاریه خب بردارم مردمم کنجکاو نشن، میبینن طولانیه نمیخونن اصا!!

ye duste ghadimi :) یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ

o,fd?!?!?!

خوبی؟!

نوشتم ببینم چی نوشتی

آره! خوبم!

ye duste ghadimi :) شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ق.ظ

az amd buda....

alhagh o val ensaf ke kheili bahushi

hala age tunesty ramze in yeki ro beshkuni:
49204c4f564520594f55


ye rahnamayi: ye adade!


به من گف باهوووش:دی

خب اینکه خودش عدده!

u9kmucuuf

نه نشد!

ع9نئعز4بهخعه

نچ!

سخته ها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد