خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

خودم و خدام

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

از اصول 10!


هروخ دیگه واسه انقلاب رفتن ذوق نداشتی مردی!


درد داره رو اوردن به آهنگی که باهاش کلی از روزاتو ساختی...

نظرات 9 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ

اتفاقا امروز داشتم به همین فکر می کردم که وقتی واسه هیچی ذوق نداری یعنی چی!!!


نباید اینجوری باشه!

فاطمه یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:01 ب.ظ

ظرفارو شستم و کارامو کردم اومدم...
چقدر این آهنگ منو میبره به...

اصا من برم سراغ اشکای خودم اصا

خسته نباشید

خوبه گفتم گریه دوس ندارم

فاطمه یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:04 ب.ظ

انقلاب...

دوسش دارم...حتی تموم شلوغی های وحشتناکشو...
یه جا اگه باشه که تو تهران دوسش داشته باشم همون جاست...

روزای خوبی رو اونجا داشتم...

یادش بخیر...

یادش بخیر...

فاطمه یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ب.ظ

آره نباید باشه....
واسه همینم صبح تا شب خودمو اونقدر درگیر کارای خونه می کنم که دیگه وقتی واسم نمونه...
خودت که اوضاع منو تو خونمون از نزدیک بارها و بارها دیدی...

همون مثل معروف بابامم شنیدی که میگه من عصاشونم...

اشک هم گاهی خوبه...دلو صاف می کنه...
الانم خیلی وقت بود گریه نکرده بودم...


ولی الان نگا دیگه گریه نمی کنم

منم امروز واسه خودم جوراب خریدم حتا
خیلیم ربط داش! مگه نه؟

پس واجب شد یه اصلم واسه اشک بذاریم!
آره جونه شروین، خیلی وخت بود!!!

آفنر:)

فریناز یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ

انقلابا کارشون منقلب کردنه دلای گذشته س...


ذوق انقلاب رفتن ما رو خیلی وقته ازمون گرفتن!

اینو موافقم
ولی هیشکی حق نداره ذوق یه آدمو ازش بگیره...

فریناز دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

چقد سوزناکه آهنگت

کی خونده؟

خدایی منو نزنینا خب واقعا صدای خواننده ها رو تشخیص نمیدم

ینی عاشقتما
داریوشه!
اسم آهنگشم آسمونه!

فریناز دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ب.ظ

أأأأأأ
ینی من حتی صداااااای داریوشم تشخیث نمی دم؟؟؟؟



چقد خنگم!



ولی ذوقه ما رو گرفتن... انقلابمون درست روبروی سی و سه پلیه که چندین و چند ماهه بی آبه...
پره خاطره س برام و حالا می بینمش فقط گریه م می گیره

ولی می گیرن ازت
همه ذوقتو می گیرن...
خودخواه زیاده
یکیشم من حتی...

میبینی عجب موجودی ای؟!

خودت برگردونش!
فقط اولش یکم سخته!
با خیلی چیزا باید جنگید!
حتا همین گریه!
موفق که بشی به همه ی آدم بداش زبون درازی میکنیا!

فریناز دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

راستی می گما تو چرا وبه من نمیای؟

نکنه توام تو کار زیرآبی و اینایی؟

اتفاقا میام!
تقریبا هر روز!
این میشه از همونا آیا؟؟

لیلیا دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام.

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد