گرچه یه چن روزی میشه تشریف فرما شدیم ولی حس اعلامه وجودش الان در درونمان حضور به هم رساند!! تازه اونم زورکی!
این روزا میدونی از چی بدم میاد؟!
ازین دیالوگ:
حالا هرکی: درس میخونی؟!
خوده خودم: نه، نمیاد!
حالا هرکی: چی؟!
خوده خودم (در حال خودخوری!): حسه درس دیگه!!
این ابشار( جمع بشر)تا چه حد خودشونو میزنن به نفمی آخه؟
باز خوبه ما این سوالو ازتون نپرسیدیما...
شانس آوردیم جوابشو می دونستیم
آورین!

بسکم بچم مراعاته حاله مارو کنه!
خوش امده اید بانو جان...


دیگر هم دفعه ی آخرتان باشد ازین سفر ها بدون ما و تهنا تهنا میرید عشق و حال ها!!!
از ما گفتن بود وگرنه حلالتان نمی کنیم...
کاملا هم جدی بودیم
دیگر هم دفه ی آخرتان باشد مارا تنهایی میفرستید سفر عشق و حال ها!
از ما گفتن بود وگرنه حلالتان نمی کنیم...
کاملا هم جدی بودیم
میمان هم خودتانید
شیطونه میگه بیام بزنمشا...

بچه های این دورو زمونه چه پر رو شدنا!!!
می بینی خواهر؟
آدم می مونه چی بگه مادر!!
خواهر یا مادر؟
تکلیفتو روشن کن!
حالا درس میخونی؟!
هرچی بد و بیراه بگی ، آینه آینه!
چه جووووورم!

زدم آینتو شیکوندم!!
سلام زیارت عشق قبول باشه.
راستی درس نخوندن که این همه سر و صدا کردن نداره!
دی!!!
سلام!
قبول حق...
من نمیدونم چرا ازین دیالوگه عمیق(!) همه چسبیدن به قسمته درس نخوندنش!!
اون مثال بود!
حرف من نبود که
سلام.




درس میخونی؟!
یعنی می خوای بگی نمی خونی؟
ده روز رفتی سفر که الان بیای بشینی ور دل مامان و بابا درس نخونی؟
پاشو بسه دیگه.ناسلامتی می خوای رتبه تک رقمی بیاری ها.اینجوری؟
پاشو دیگه.هنوز نشستی که!!!!!
سلام!
کی گفته نمیخونم؟
منه به این درس خونی!
عمرا اگه بفهمی من کی بودم نظر دادم!!!!!!!!!!
اصولا ما به طور تدریجی سعی کردیم یه آی پیو حفظ کنیم!!!
من دعا کردم
نمیدونم چرا اینجوری ای هنوز!
همانا ما آیپی را نازل کردیم تنها جهت ِ مچ گیری!
صد در صد!!!
نخون .جهنم. خوب مملکت سوپور و نمکی و هندونه فروشم لازم داره دیگه


مجوز نگیر چی؟!

حالا هر چی
.اون دعوت نامه هه بود، می خوام این هفته برم ،مجوز میدن با کیک و ساندیس. فقط موندم پیاده برم یا با دوچرخه.
دوچرختو آورده بودی فخر بفروشونی؟!
ها؟!